معمای شرلوک هولمز
داستانهای نوجوانان انگلیسی - قرن 20م.
این کتاب مشتمل بر سه داستان کوتاه از «معماهای شرلوک هلمز» با عنوانهای «ماجرای ریسمان خالخالی»، «گروه موقرمزها»، و «ماجرای یاقوت ابی» است. در داستان «ریسمان خالخالی» آمده است: «یک روز صبح زود در ماه مه سال 1883 زنگ خانه به صدا درآمد. پیشخدمت، خانم هودسون در را باز کرد. پشت در بانویی ایستاده بود. خانم هودسون گفت: بله، کاری داشتید؟ بانو گفت: نام من دوشیزه هلن استونر است. آمدهام کارآگاه شرلوک هلمز را ببینم. کار فوری دارم. پیشخدمت او را به داخل دعوت کرد و روی یک صندلی نزدیک شومینه نشاند. بعد رفت و شرلوک هلمز را از خواب بیدار کرد. شرلوک هلمز خمیازهای کشید و به سراغ همخانهاش دکتر واتسون رفت. کمی بعد هر دو نفر، توی هال، مقابل بانوی تازهوارد نشسته بودند. هلمز گفت: من شرلوک هلمز هستم. چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟ بانو شروع به صحبت کرد: آقای هلمز، نام من هلن استونر است و با ناپدریام دکتر گریمزبای رویلوت زندگی میکنم. ناپدریام یک...».