انزوا
داستانهای فارسی - قرن 14
«انزوا» رمانی فارسی به قلم «ماندانا معینی» روایت زندگی دختری 22 ساله با نام «سایه» است. سایه، تک فرزند خانوادهای است که هر سال برای پختن نذری به خانة مادربزرگش میرود. تقریباً همة اعضای فامیل در آن روز دور یکدیگر جمع میشوند و خاطرات خویش از گذشته و حال را مرور میکنند. «هومن» یکی از اعضای فامیل، پسر جوانی است که دلباختة سایه بوده و قصد دارد با او ازدواج کند؛ اما سایه مردد است که با توجه به شرایط موجود، درخواست هومن را بپذیرد یا نه. در آن روزها اتفاقی تازه جوّ موجود را تغیر میدهد و تردیدهای سایه را برای پذیرش درخواست هومن بیشتر میکند. سایه تا پایان داستان با این شک و تردیدها دست و پنجه نرم میکند.