حکایت دولت و فرزانگی
این داستان، سرگذشت جوانی است که آرزو داشت توانگر شود. او طعم شکست و ناکامی را چشیده بود، اما به کمک عمویش به شخصی معرفی شد که او را "میلیونریک شبه" میخواندند. این شخص، مرد جوان را برای توانگر شدن راهنمایی کرد و راهکارهایی را در اختیارش گذاشت که از آن جمله است: کسب مهارت برای غنیمت شمردن فرصت خطر، تمرکز بر هدف، قدرت کشف نفوذ کلام، آشنایی با ارقام و اعداد، فراگیری نیکبختی و زندگی، یادگیری بیان خواستهها در زندگی، شهامت تقاضا کردن، و راه حل وجود داشتن برای هرکاری.