عروسک سخنگو
افسانههای پریان - روسیه
در سرزمینی دور پیرمرد و پیرزنی زندگی میکردند که یک دختر به نام «الیزا» داشتند. مادر دخترک مریض شد و چون میدانست خواهد مرد عروسکی به الیزا داد و گفت هر وقت مشکلی داشت به او غذا بده و از او کمک بخواه. پدرش بعد از مرگ همسرش با زنی ازدواج کرد که دو دختر داشت. نامادری و هر دو خواهر الیزا همیشه از او کار میکشیدند تا اینکه روزی الیزا را برای گرفتن چراغ به کلبة «یاگا»ی آدمخوار فرستادند، کلبة یاگا واقعاً وحشتناک بود. الیزا با یاگا وارد کلبه شد. یاگا به الیزا کارهای سخت داد و او را تهدید کرد که اگر آنها را انجام ندهد، او را خواهد خورد. اما الیزا توسط عروسکش همة آن کارها را نجام داد و با کمک آن توانست قبل از اینکه یاگا آن را بخورد، از آنجا فرار کند، اما با ماجرایی که برایش پیش آمد نامادری و دو خواهرش را از دست داد و برای همیشه به شهر رفت و کنار پیرزنی به زندگیاش ادامه داد. او به استفاده از پارچهای که بافته بود، با شاهزاده آشنا شد و با او ازدواج کرد و سالیان سال با هم زندگی کردند. مجموعة حاضر دربرگیرندة داستانهای کوتاه برای نوجوانان است. شاهزاده خانم قورباغه؛ گرگ خاکستری؛ سیب سرخ و بشقاب نقرهای؛ آندرة تیرانداز و ایوان دارا و ایوان ندار از جمله داستانهای این مجموعه است.