تنهایی
داستان بلند((تنهایی))، ماجرای تنهایی پسرخواندهای است که در زمان جنگ با ((اسماعیل آقا)) و خانوادهاش آشنا میشود .((اسماعیل آقا)) و خانوادهاش کردهایی هستند که به ترکیه مهاجرت کردهاند .آنها در بین راه پسربچهای را به نام((سلمان)) در وضع فجیعی پیدا میکنند و او را مداوا میسازند .سلمان تحت حمایت((اسماعیل آقا)) بزرگ میشود، اما تنهایی او بعد از به دنیا آمدن فرزند واقعی((اسماعیل آقا)) شروع میشود و روزبهروز عمیقتر میگردد .((سلمان)) که در تمام فراز و نشیبهای زندگی مورد توجه((اسماعیل آقا)) و نورچشم او بود کمکم جای خود را به((مصطفی)) میدهد ;با این همه او همواره تا حد پرستش ((اسماعیل آقا)) را دوست میدارد و از او مراقبت میکند .بعضی رفتارهای نا به جای((اسماعیل آقا)) و شایعاتی که مردم درباره او میگویند سوءظن و تنهایی ((سلمان)) را تشدید میکند، تا جایی که او ......