دو نمایشنامه طنز (عجیبالسلطنه، هفت خیار شاهانه)
نمایشنامه فارسی (کمدی) - قرن 14
در سالهای بسیار دور، پادشاهی پرقدرت، دارای لشکری عظیم بود. از میان تمام نعمتهایی که خداوند به پادشاه داده بود، فقط دو چیز خواستار بود. یکی، پادشاه بودن و پادشاهی کردن؛ و دیگری زر و گوهر و جواهرات را جمع کردن و در انبار خزانه تلنبار کردن. علاقة شاه به طلاجات و جوهرات به قدری بود که سالهای سال با علماء، منجمان، شعرا و... مجالس مصلحتاندیشی و مشاوره ترتیب میداد و از آنها میخواست تا لقبی برایش برگزینند که نشانی از انواع سنگهای قیمتی یا زر و سیم داشته باشد. سرانجام صبر شاه لبریز شد و امر کرد که تا زمانی که لقب شایستهای برای او انتخاب نکردهاند، حق خروج از دربار را ندارند. بعد از یک هفته حبس، حاضران در مباحثة نخست لقب زرشاه و سپس لقب «یاقوتشاه» را برای او برگزیدند. شاه از نداشتن ولیعهد رنج میبرد، روزی خبر آوردند که ملکه باردار است و شاه خوشحال شد، از این که به آرزوی خود رسیده است. اما زمانی که نوزاد به دنیا آمد همه تعجب کردند، زیرا نوزاد دارای یک برآمدگی شبیه دم بود. در این کتاب یک نمایشنامة طنزآمیز دیگر به نام هفت خیارشاهانه به تصویر کشیده شده است.