حکم مرگ
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
این داستان که بر اساس واقعیت نگاشته شده، حکایت جدال همیشگی با مرگ است و داستان زنی است که در بستر مرگ افتاده، اما خود ار به تمامی تسلیم مرگ نمیکند. به زعم نویسنده، "مرگ واقعهای بیزمان و بیمکان است. همیشه یا خیلی زود سرمیرسد یا خیلی دیر. حضورش ورای لذت و کراهت در سرزمین فریبندگی است. مرگ غیاب محل است و یادآور هیچ کجایی تمام عیار و بیمعناست. مرگ هیچ رفتاری خاص خود ندارد و بنابراین نمیدانیم در برابر او چگونه رفتار کنیم. هیچ چیز شایستهی او نیست و او نیز شایستهی هیچکس نیست. شاید این تعبیر "مارکی دوساد " را برای مرگ بتوانیم به کاربریم: "نابجای اعظم".