مورچههایی که پدرم را خوردند
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مجموعهی حاضر، مشتمل است بر 9 داستان کوتاه که از جملهی آنهاست: "مورچههایی که پدرم را خوردند". در این داستان، پدر راوی که اکنون به سرطان مبتلا شده، سالهاست که در زندان به سر میبرد. او دارای رفیقهای است به نام اعظم. راوی نیز به همراه مادرش زندگی میکند. او بارها خاطرهی سیلی خوردن از پدر در دادگاه را مجسم میکند، اما دلیلی برای آن نمییابد. سرانجام پدر به او میگوید: "زدمت با تمام قدرت. واسه این که قرار بر این شده بود که تنها بمونی و به تنهای مرد بشی. اینو خودت نخواسته بودی، تصمیمشرو من و مادرت گرفتیم. چارهای هم نداشتیم. دیگه نمیشد همدیگرو تحمل کرد. میخواستم بعد از آن محکمتر بایستی و بلندتر دادبزنی. میخواستم سیلی اولرو خودم زده باشم تا سیلیهای بعدی توی مسیر زندگی، زیاد اذیت و آزارت نده و دوام بیاوری". داستانهای دیگر این مجموعه، عبارت است از: گوزنها، 48 ساعت هوای عاشقی، جان شیشهای، پنج روایت از قتل پروین، بلوغ، فقط مریضی مادر، آرامش خانوادگی، و قدغن.