درد عشق
«درد عشق» حکایت پادشاهی است که شیفتۀ کنیزی شد و او را به قصر خود برد. بعد از مدتی کنیزک بیمار و روز به روز حالش بدتر شد. به دستور پادشاه بهترین طبیبان را برای علاج بیماری کنیزک حاضر کردند اما هیچیک موفق به مداوای او نشد. پادشاه ناامید رو به درگاه خدا کرد و شفای معشوقش را خواستار شد. او در حال تضرع و دعا به خواب رفت و در خواب، پیرمردی را دید که چنین بیمارانی را مداوا میکند، سراسیمه از خواب برخاست و به دنبال آن پیرمرد رفت تا این که او را یافت و از او خواست تا کنیزک را مداوا کند. پیرمرد متوجه شد درد کنیزک، درد عشق است و او عاشق زرگری در سمرقند است. به دستور پادشاه مرد زرگر را از سمرقند آوردند. با ورود زرگر، که بسیار زیبارو بود، حال کنیزک بهتر شد. پس از سلامت کنیزک، به فرمان شاه، زرگر را مسموم کردند و او روز به روز ضعیفتر شد و چهرۀ زیبایش به زردی گرایید. در این وضعیت از چشم کنیزک افتاد و معلوم شد که کنیزک عاشق جمال زرگر بوده که با از دست رفتن زیبایی او عشق کنیزک هم رو به زوال نهاد. این کتابچه اقتباسی از ده داستان دفتر اول «مثنوی معنوی» سرودۀ مولانا تحت این عناوین است: درد عشق؛ طوطی کل، مرد کچل؛ توطئۀ وزیر؛ پیروی از سنت بد؛ پیر چنگی؛ عبرتآموزی ز گرگ؛ آیینهای برای دوست؛ کاتب مغرور؛ قیاسات نادرست؛ و شیر بییال و دم و اشکم.