عنکبوت بر روی تار
حشرهها - داستان / داستانهای حیوانات / عنکبوتها
در شبی از شبهای خدا که تاریکیاش بر زیباییاش، با نور خیره کننده ماه هر لحظه افزونتر میشد، عنکبوتی طلایی رنگ با خود گفت: من امشب چقدر بزرگ شده و چه جثه بزرگی را صاحبم! پس از امشب، من بزرگترین عنکبوت دنیا و غول جنگل خواهم شد و دیگر حیوانات بزرگ به این تور خواهم انداخت. اندام طلایی رنگ عنکبوت چنان زیبا بود که گویی خورشیدی درخشان در حال درخشیدن است. در حالی که نور ماه، تارهای عنکبوت را نیز همچون اشعههای خورشید در نظر نمایان میکرد، اما او از این اندام زیبا فقط جثه بزرگ شده خود را میدید و بس...