زندگی انتهایی ندارد ...
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره مردی است که فکر میکند افسرده، روانپریش، عصبی و بیحوصله است. او احساس میکند حداقل 15 سال از سن واقعی خود پیرتر شده است. اتفاقاتی که برای این مرد در طول زندگیاش رخ داده، باعث شده تا گذشته ی نهچنداندور خود را به فراموشی بسپارد؛ اما موقعیت جدید زندگی، او را به یاد عشق قدیمیاش «دلبر» میاندازد، نام واقعی دلبر «شانتیا» بود، ولی دوست داشت که دلبر صدایش کند، مرد با یادآوری خاطرات دلبر به این نتیجه میرسد که روزگار امروزش به خاطر حضور دلبر در زندگیاش به وجود آمده است، دلبری که پرستار بود، هیچگاه نخواست از حال مریض مرد پرستاری کند... .