گربهی شکمو
شکمپرستی - داستان / داستانهای تخیلی
شاهزاده جوان، دستیارش، میمون، و گربه چهار نفری بودند که تصمیم گرفتند به هندوستان سفر کنند. در مسیر سفر آنها به سرزمینی رسیدند که هیچکس در آنجا نبود. کمکم در هوای گرم تابستان احساس خستگی و تشنگی کردند. میمون گفت که برای پیدا کردن مقداری میوه به اطراف میرود و گربه هم به دنبالش رفت اما... .