رقیب
این داستان ماجرای زندگی دختری است به نام "روشنک" است که به جوانی به نام "آرش" دل داده است، اما آرش از طبقهی کم درآمد جامعه، و از این رو پدر روشنک با این ازدواج مخالف است. از طرفی "سامان" پسر عموی روشنک که از کودکی در کنار او بزرگ شده خواهان اوست؛ سرانجام با وقوع حوادثی آرش و روشنک با هم ازدواج میکنند، با این همه، در شب عروسی، سامان آرش را میکشد و روشنک راهی آسایشگاه روانی میشود و.....