قرار نبود ...
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی از زندگی دختری به نام نگار است که دانشجوی معماری دانشگاه تهران است و تنها دو ترم از درسش باقیمانده که با آگهی درخواست انتقالی از دانشگاه چهار محال و بختیاری به دانشگاه تهران مواجه میشود. چند سالی است که «نادر»، برادر کوچک «نگار» در سانحهای توان ایستادن بر پاهایش را ندارد. «نگار» با دانشجوی متقاضی تماس میگیرد و قبول میکند به دانشگاه چهار محال و بختیاری برود تا بتواند پولی برای عمل پای «نادر» از متقاضی دریافت کند. اما خبری از متقاضی نمیشود.