کاغذ بارانی
"شایان" پسری بسیار زیبا است که در رشتهی حقوق تحصیل میکند. او در کودکی با دختری به نام "ساقی" همبازی بوده، ولی ناگهان وی از زندگیشان بیرون میرود. شایان که وابستگی شدیدی به ساقی داشته همواره سراغ او را از مادرش میگرفته ولی مادر اظهار بیاطلاعی میکرده است. شایان دلباختهی ساقی ماند و هرگز او را فراموش نکرد و به همین دلیل به هیچ دختری توجه نمیکرد. تا این که روزی در دانشگاه با دختری با نام "دریا" آشنا شد که احساس خاصی نسبت به او داشت. پس از ماجراهایی مشخص شد دریا همان ساقی است که او نیز از کودکی به شایان دل بسته و در جستوجوی او بوده است، تا این که درمییابد وی در یکی از دانشگاههای بندرعباس درس میخواند. به همین دلیل انتقالی میگیرد و به همان دانشگاه میرود. آن دو طی اتفاقاتی با یکدیگر ازدواج میکنند.