داستانهای دانکی: این داستان: کار
داستانهای حیوانات / داستانهای آموزنده
در یکی از روزهای آفتابی، «دانکی» مشغول بازی با دوستانش بود که همگی احساس گرسنگی کردند. آنها به داخل جنگل رفتند، ولی هرچه گشتند، غذایی پیدا نکردند. وقتی به کنار رودخانه رسیدند، دیدند که پل شکسته و بسیاری از حیوانات آن طرف رودخانه گیر افتادهاند و نمیتوانند به داخل جنگل بیایند. کمی بعد دانکی و دوستانش تصمیم گرفتند تا در درست شدن پل، به حیوانات کمک کنند و آنها را از رودخانه عبور دهند. در مقابل حیوانات به آنها از خوراکیهایی که داشتند، میدادند و تشکر میکردند. بدینترتیب دانکی و دوستانش فهمیدند که بدون کار و تلاش چیزی به دست نمیآید. مخاطبان این داستان آموزنده گروه سنی «ب» هستند. در پایان کتاب برگهای برای شرکت مخاطبان در مسابقه به چاپ رسیده است.