پرنده ستمدیده
محمد(ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق. - داستان / داستانهای مذهبی - قرن 14
در زمانهای گذشته مردی در کلبة کوچکی میزیست که هر روز خوراک خود را از میوة درختان جمعآوری میکرد. در نزدیکی کلبة مرد، پرندهای لانهسازی کرد. پس از تخمگذاری و بزرگ شدن جوجههای پرنده، مرد جوجهها را سر برید و با آن غذایی فراهم آورد. پرنده گریان و نالان نزد خدا شکایت کرد و از آسمان صدایی رسید که اگر مرد بار دیگر به جوجههای تو آسیب رساند او را هلاک خواهم ساخت. روزها گذشت و پرنده جوجههای دیگری به دنیا آورد. در همان زمان مرد به بازار رفت و قرص نانی خرید، اما در راه آن را به پیرمرد ژندهپوشی هدیه داد. سپس به خانه بازگشت و جوجههای پرنده را سربرید و با آنها غذا پخت. پرنده از شکستن پیمان خدا شکایت کرد، اما در جواب شنید که اگر مرد صدقه نمیداد هماکنون به هلاکت رسیده بود، البته که صدقه دادن آدمی را از قضا و قدر حفظ میکند. مخاطبان در این کتاب میآموزند که برکت صدقه و اطعام به بینوایان آدمی را از بلاها حفظ میکند.