دین و سیاست در اندیشه سیاسی معاصر
اروپا در فرآیند تاریخی خود به نقطهای رسیده بود که به تدریج دین در جامعه به حاشیه رفته و بخش مهمی از نخبگان نیز به کنار گذاردن باورها و ارزشهای دینی از جامعه حکم میکردند. در نظر آنان دوری کلیسا از حکومت و تفکیک ساختارها و نهادهای دینی از ساختارها و نهادهای اجتماعی باعث پیشرفت غرب است. در این شرایط، دینگریزی و دینستیزی در میان ایرانیان نیز پیروانی یافته که موجب کشمکشهای نظری و عملی میان نیروهای مذهبی و عرفگرا شده است. موضوع نسبت دین و سیاست، به ویژه نفوذ دین بر سیاست، که در طول تاریخ ایران همواره وجود داشته است، به منزلهی یکی از مهمترین مسائل اندیشهی سیاسی مطرح است. نگارنده در کتاب حاضر میکوشد نسبت دین و سیاست را در مهمترین دورهی تاریخ معاصر ـ از عصر مشروطه به بعد ـ در اندیشهی سیاسی مهمترین اندیشمندان مذهبی بررسی کند. بر این اساس نخست به بیان نسبت فلسفی دین و سیاست و این نسبت در قرآن میپردازد و سپس این نسبت را از زمان مشروطه تا عصر حاضر بررسی میکند.