سرانجام دختری میمیرد
در "تکدرخت قاتل"، مسئول حمام یک روستا بانام "فرجالله" برای تهیهی هیزم و روشن نگاه داشتن حمام، درختان جنگل را یکی پس از دیگری قطع میکند. او روزی به درختی بسیار تنومند برمیخورد و با وارد آوردن چندین ضربهی پیاپی این درخت را قطع اما پس از آن به دلیل خستگی مفرط جان میسپارد. پس از مرگ فرجالله، اعضای خانوادهی او به دلیل نداشتن سرپرست، به فقر و تنگدستی دچار شده و به سرنوشتی غمبار مبتلا میشوند. کتاب حاضر حاوی دو داستان تراژیک با نام "سرانجام دختری میمیرد" و "تک درخت قاتل" است.