زورکی نمیروم
جادوگری - داستان / داستانهای کودکان (انگلیسی) / داستانهای تخیلی / لجبازی - داستان
دیزی وارت، بازیگر نمایشنامههای شکسپیر است و خیلی خیال پرداز است؛ ولی مامانبزرگش، زورکی او را به قلعه وزغی میفرستد تا جادوگری یاد بگیرد. دیزی از این کار خیلی حرصش میگیرد. او جادوگر نیست؛ ولی کم کم به رمز و رازهای قلعهی وزغی علاقه پیدا میکند و میبیند خودش هم جادو و جنبل های توی آستین دارد و میتواند یک کارهایی انجام دهد...