بالهای کاغذی: مجموعه داستان
در کتاب، شش داستان کوتاه جمع آمده است که "بالهای کاغذی "عنوان یکی از آنهاست .این داستان حکایت پیرمردی است که به هنگام بازی بچههای محل روزگار کودکی خود را به یاد میآورد و خاطرات گذشته برایش زنده میشود .در این هنگام، توپ یکی از بچهها به عصای او اصابت میکند و آن را میشکند .پیرمرد اما بیهیچ اعتراضی از آن جا سلانه سلانه دور میشود .وقتی که میخواهد از خیابان عبور کند همان بچه به سراغ او میرود تا او را از عرض خیابان عبور دهد .پیرمرد نیز به نشانه شکر دستی بر شانه کودک میکشد و دستش را از شانه به جانب دست او رها میکند، اما ناگهان درمییابد که دستی مصنوع بر کتف کودک بسته شده است ...