سی گل و کبوتر دعا
این داستان در مورد دختر کوچولویی است که برای شفای پدربزرگ مریضش دعا میکند. پدربزرگ به نوهاش میگوید که دعای تو مثل یک کبوتر میپرد و پیش خدای بخشنده و مهربان میرود، و چون خدا بچهها را دوست دارد دعای آنها را هم زود قبول میکند. از طرفی«سی گل» خیلی دوست دارد همراه پدرش و کاروان زیارتی آنها به حرم مطهر امام رضا(ع) برود. پس دستهای کوچکش را به آسمان بلند کرده و از خداوند میخواهد تا سلامتی را به پدربزرگش برگرداند، تا همگی بتوانند به پابوسی امام هشتم بروند. مدت زمان زیادی نمیگذرد که یک شب«سی گل» کوچولو خواب عجیبی میبیند و پس از آن دعایش مستجاب میشود.