قرمزتر از یک گل
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که در آن پیرمرد و پیرزن صاحب مزرعهای بودند که گل قرمز در آن روییده بود، پیرمرد نهتنها یک مزرعه داشت بلکه باغ و باغچه و گاو و مرغ و خروس هم داشت که از شیر گاو هم استفاده میکرد و از تخممرغ وخودمرغ هم استفاده میکرد. زندگی پیرمرد و پیرزن خیلی با آرامش و زیبا بود در یک محیط آرام در یک کلبه زیبا، با محبت زندگی میکردند. روزی از روزهایی که پر از شادی بود، محمد کوچولو که نوه پیرمرد و پیرزن بود به روستا آمد تا یک مدتی پیش آنها بماند.