چارلی در باغوحش
«چارلی»، اردک کوچولو، همیشه سوالهایی داشت که مادرش نمیتوانست به آنها پاسخ دهد، پس یک روز تصمیم گرفت خودش به دنبال جواب سوالهایش بگردد. او در بین راه با چند حیوان آشنا شد و در مزرعه آقای گاو او را راهنمایی کرد که برای شناختن بیشتر حیوانات میتواند به باغوحش برود. پس چارلی به باغوحش رفت و نخست اسب آبی را دید که چگونه دهانش را باز و بسته و در آب شنا میکند، سپس اورانگوتان را دید که از شاخهها بالا و پایین میپرد. او در قسمت خزندگان در یک محفظة شیشهای آفتابپرست را دید که شبیه به یک اژدهای کوچک بود. پس از آن به قسمت فکها رفت و توپبازی آنها را تماشا کرد. چارلی دیگر خسته شده بود، اما هنوز یک قفس مانده بود و آن، قفس بچه پلنگها بودکه مانند کلاف پشمالوی خالدار، روی درخت، مادرشان را دنبال میکردند. وقتی چارلی به خانه بازگشت همة آنچه را دیده بود برای خواهر و برادرهایش بازگو کرد. کودکان در این کتاب با حیوانات مختلف و محل زندگی و دیگر خصوصیات آنها آشنا میشوند.