فصل خاکستری
مردی نقاش به سفارش استادش به قبرستان میرود. استاد از او درخواست کرده تا چهل شبانهروز در آن محل بماند و هرچه را میبیند تصویر کند. در قبرستان پیرمرد و دختری نیز با یک دیگر زندگی میکنند که متولی آنجا میباشند. مرد نقاش در شب اول یک سیاهی، شب دوم یک نور، شب سوم یک شهید، شب چهارم یک انسان نادم و پشیمان از عمل خویش و شب پنجم یک نوزاد را تصویر میکند؛ تا این که همان شب با دیدن خوابی عجیب تصمیمی جدید میگیرد که با نامهای که از استادش توسط پیرمرد به او رسیده، بیارتباط نیست. مرد نقاش با خواندن نامه با حقایقی روبهرو میگردد که او را در اجرای تصمیمش مصممتر میسازد.