آخه چرا چرا چرا؟...
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستان زندگی دختری به نام «سیبل» است که در خانوادهای متوسط زندگی میکند. «ساواش» چهره محبوب دیگر این قصه است، پسر جوانی که دل به خانواده سپرده و متعهدانه میکوشد تا هزینه زندگی را تأمین کند و خواهران خویش را به سرانجام خوش برساند و همین تعهد نسبت به خانواده است که مادر متوقع زیادهخواه او را وامیدارد تا او را به سر دوراهی انتخاب بگذارد. در داستان میخوانیم: «تازه تابستان شروع شده بود و گرمای آفتاب روی بدن انسان لذت خاصی به وجود میآورد، هوا هنوز آنقدر گرم شده بود که شعلههای زرین آفتاب تن را بسوزاند».