باغ گلمحمد عمو
شخصیت اصلی این داستان "کامران" نام دارد که یکچند به همراه دوستش به آلمان سفر میکند و به تحصیل مشغول میشود. آشنایی او با "ژیلا" نیمه تمام میماند و او به ایران بازمیگردد و به اصرار مادر به ازدواج با "گلی" تن میدهد و صاحب دو فرزند میشود. کامران یک بار در اواخر سال برای خرید اجناس به تهران میرود، اما در خیابان دچار سانحه میشود و پاهایش به شدت آسیب میبیند. او به کمک دوستش از بیمارستان مرخص میشود و دوباره به شهر خود بازمیگردد. کامران بار دوم، برای عمل جراحی به تهران میرود، اما در حین جراحی دچار روانپریشی میشود و افراد پیرامون خود را به صورت حیوان تصور میکند. او پس از عمل به شهر و منزل خود بازمیگردد و اینبار اهل منزل را نیز حیوان تصور میکند و ناگزیر به کلبهی باغ خود پناه میبرد از نظرها ناپدید میشود. اینک زن و فرزندان کامران تلاش میکنند تا اثری از او بیابند.