قدقدهای پاییزی
نثر فارسی - قرن 14 / کمینهگرایی (ادبیات) - ایران
«خیلی بخیلی زمانه! من یک پانیز داشتم که با آن حال میکردم و دلم خوش بود. آن را هم خواستی از من بگیری. بخیل بودنت را خوب میدانستم، امّا راستش نمیدانستم این قدر زرنگی و موذی. مثل همان پشههایی شبانگاه که کشیک میدهند تا آدم خوابش ببرد و بعد نیش پشت نیش. تو زاغ سیاه من را خوب چوب زدی تا ببینی چه مانده است برایم تا آن را هم بگیری. خیالت راحت شد؟!» مطلب یاد شده بخشی از قطعة ادبی «قدقدهای پاییزی» است. این مجموعه دربرگیرندة قطعات ادبی نویسنده در قالب نثر و با موضوعات مختلف است. عناوین برخی دیگر از این قطعات عبارت است از: بزن برقص؛ تب و لرز؛ کودک؛ نان و کتلت؛ تصادف؛ رنگبازی؛ دیر آمدی و ضیافت.