بازیگر
داستانهای فارسی - قرن 14
«سها»، دختری جوان است که پدر و مادرش فوت کرده و برادرانش او را به حال خود رها کردهاند. سها به همراه بهترین دوستش «آرزو» در جلسه دفاع دکترای استادش شرکت کردهاند. پس از دفاع، آرزو از سها خداحافظی میکند تا برای جشن عروسی دخترعمویش آماده شود. سها چرخی در شهر میزند، غذایی تهیه میکند و به خانهاش بازمیگردد. در را باز کرده و وارد میشود، اما زمانی که میخواهد در را ببند پسری پایش را لای در گذاشته و به زور وارد خانه سها میشود، در کشمکشی که بین سها و پسر رخ میدهد بوفه روی پسر میافتد و گلدان روی اُپن به سر سها برخورد میکند. پسر که از خونریزی سها وحشت کرده پا به فرار میگذارد و... .