کیمیاگران
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، افسانه عجیب عشقی سوداگرانه در داستانی خواندنی و جذاب است. در این داستان روزی که احمد، عشق صدیقه را در مقابل پول فروخت هرگز تصور نمیکرد که تا این درجه به وی علاقه دارد. مگر چه رازی در کار بود که آن زن ناشناس بهزور پول مجبورش کرد که دور صدیقه را قلم بکشد. آیا حقیقتاً صدیقه وارث هنگفتی است که دیگران میخواهند صاحبش شوند. احمدآقا به خاطر آورد که صدیقه یکی دوبار سربسته گفته بود که میراث عظیمی از پدر به وی رسیده که اگر کمکش کنند و پس بگیرد صاحبمال و دولت بیقیاسی خواهد شد. شاید کسی از بستگان آن زن، خواهان صدیقه بود و دختر باوفا محض پیمانی که با احمدآقا بسته بود روی خوشنشان نمیداد، این است که احمدآقا را بهزور پول از میان برداشتند.