دختر کوچولوی کلاه قرمزی
این قصه حکایت دختری است که برای مادربزرگش مقداری غذا میبرد، اما به سبب توجه به گلهای اطراف از مسیر خارج میشود و با گرگی روبهرو میگردد. او ماجرا را برای گرگ توضیح میدهد. گرگ نیز از فرصت استفاده کرده و پیشاپیش به خانهی مادربزرگ میرود و لباسهایش را میپوشد و در انتظار دخترک به سر میبرد. اما در نهایت پدر دختر او را از دست گرگ نجات میدهد.