عامره و هرمز: بر اساس حکایت اسب آبنوس از هزار و یک شب
داستانهای فارسی - قرن 14 / هزار و یکشب - اقتباسها
داستان عامره و هرمز برداشتی است آزاد از حکایت اسب آبنوس کتاب هزار و یک شب. این داستان منتخبی از مجموعه قصههایی است که به قلم عبدلطیف طسوجی در دوره قاجار ترجمه شده. هزارویکشب روایت صدها قصه تودرتوست که طی بیش از هزار سال جمعآوریشده است. حکایتهای این کتاب را بازنویسیها و ترجمههای مختلف تغییر دادهاند و اکنون ریشههای ایرانی یا هندی آن را بهزحمت میتوان از دل قصهها پیدا کرد. شاید حکایت اسب آبنوس به خاطر قهرمان ایرانیاش داستانی تغییریافته از هزار افسان ایران باستان باشد. در بخشی از این داستان میخوانیم: مرد جوان قصه ما گفت: «آخآخ، گفتی آسمون؟ تو پرواز کردی؟ من هم یهبار پرواز کردم تو آسمون» هرمز سریع گفت: «واقعاً؟ باچی؟ اسب؟» مرد و زن جوان هر دو زدند زیر خنده. مرد گفت: اسب؟ چیمیگی؟ تو از کجا اومدی مرد؟ نه بابا. یه بار که از اسب افتاده بودم و چند جای بدنم شکسته بود و از درد داشتم میمردم، یه طیب هندی اومد سراغم.