پسر مو طلا
افسانههای عامه
در یک سرزمین دورافتاده سه دختر با نامهای «آنا»، «سورنا» و «آیتا» با نامادریشان زندگی میکردند، نامادری دخترها با رفتارهای بدش باعث میشود پدر، سه دختر را در جنگل رها کند. دخترها برای رفع گرسنگی مجبور میشوند از انبار پادشاه دزدی کنند، اما یک روز یکی از دخترها در حال دزدی دستگیر میشود و سه خواهر به قصر پادشاه میروند، هر یک از دخترها قولی به پادشاه میدهد؛ آیتا، قول میدهد پسری موطلایی به دنیا بیاورد، پادشاه با او ازدواج میکند اما وقتی پسر موطلایی به دنیا میآید دو خواهر دیگر به او حسودی میکنند و دختری را به قابله میدهند تا به پادشاه نشان بدهد و ...