شش مسئله برای دن ایسیدرو پارودی (داستانهای به هم پیوسته)
داستانهای کوتاه - قرن 20م. - مجموعهها / داستانهای کوتاه آرژانتینی - قرن 20م. / داستانهای آمریکای لاتین - قرن 20م.
"آشیل مولیناری" دچار دردسر و مشکل عجیبی شده و برای صحبت دربارهی آن و پی بردن به راز عجیب نهفته در این قضیه به ملاقات دوست خویش، آگوستین ر. بونورینو، میرود. او در شرح واقعه برای دوست خود چنین میگوید: من از مراقبهی نفس خوشم آمد و به همین جهت باتشویق فردی شرقی با نام ابن خلدون به عضویت در اجتماع "دروزیها" درآمدم. در ابتدا عضویت من با مخالفت دیگر اعضا روبهرو شد، اما با حمایتهای بیقید و شرط ابن خلدون، عضویت من در آن گروه تثبیت شد. مدتی من مورد آموزشهای مختلف قرار گرفته و مجبور به یادگیری صور فلکی شدم تا روزی که برای آزمون فراخوانده شدم، از سه روز قبل من فقط اجازهی نوشیدن چای داشتم و معدهام به کلی خالی بود. زمان آزمون با وجود هیجان شدیدی که داشتم تمام دستورات را به درستی انجام دادم. اما در مرحلهی دوم که باید در تاریکی استادان بزرگ را مییافتم دچار خطا شده و به اشتباه ابن خلدون را از پای درآوردم. از این اتفاق هراس شدید در وجودم خانه کرد و با استفاده از تاریکی و نبودن دیگر اعضا که گویا به یکباره غیب شده بودند از آن خانه فرار کردم. روز بعد در روزنامهای خبر به این صورت در روزنامهها چاپ شد که "نیمساعت پس از نیمه شب آتشسوزی گستردهای در خانهی دکتر ابن خلدون در بیاماتزینی رخ داده. به رغم جانفشانیهای ادارهی آتشنشانی، اسباب منزل طعمهی حریق شدهاند و صاحب منزل، عضو برجستهی جامعهای سوری ـ لبنانی، در گدازهها سوخته است...". چند روزی پس از این حادثه آشیل مولیناری احساس میکند که شخصی او را تعقیب میکند و این مساله او را آزار میدهد. دن ایسیدرو یک هفته از او وقت میخواهد و پس از پایان موعد به مولیناری ثابت میکند که تمام ماجرا فقط یک بازی بوده و این گروه تنها قصدشان دست انداختن و مسخره کردن غربیان است. آنها خود ابن خلدون را از بین بردهاند و فقط میخواهند او را در عذاب قرار دهند تا به پلیس چیزی بروز ندهد. کتاب پیش رو مشتمل بر شش داستان کوتاه با عنوان دوازده صورت فلکی، شبهای گولیادکین، خداوندگار گاوها، قضیهی اختیار و فرمانده، قربانی تادئو لیماردو و جستوجوی طولانی تای آن است.