شیر و جیرجیرک
داستانهای اجتماعی
«پروانه» شش سال دارد و با پدر و مادرش زندگی میکند. او هر روز صبح به کودکستان میرود اما قبل از رفتن به صدای جیرجیرک، گوش میدهد و صبحانه میخورد. یک روز صبح پروانه به حیاط رفت تا به گلها آب بدهد و در همان هنگام یکی از جیرجیرکها پایین پیراهنش را گرفت اما پروانه آن را ندید. مادر صبحانه را روی میز آشپزخانه گذاشته بود. وقتی پروانه آمد تا شیرش را بخورد متوجه شد که چیزی درون لیوان شیر بالا و پایین میرود. ناگهان متوجه شد که یک جیرجیرک است. مادر خواست که لیوان شیر را خالی کند اما پروانه آن را گرفت و در باغچه خالی کرد تا جیرجیرک به خانهاش بازگردد. او خیلی خوشحال بود چون جیرجیرک را نجات داده بود. کتاب حاضر مجلد دیگری از مجموعۀ «قصههای پروانه کوچولو» است.