آن گوشهی دنج سمت چپ: مجموعه داستان
داستانهای فارسی - قرن 14
مردی مجرد، هر روز ساعات زیادی از وقتش را به ورزش دو، و دویدن در اتوبانها اختصاص داده و به این وسیله هم سلامت جسم خود را تضمین و هم و اوقات خویش را سپری میکند. او به تنهایی خو گرفته و در خیالش زنی را برای خود مجسم کرده و حرفها و احساساتش را با وی درمیان میگذارد. آنقدر این خیال و رویا برای او زنده است که گاه احساس میکند این زن وجود دارد و یک حقیقت است. روزی پس از دویدن بسیار در هوای سرد و زیر باران به دکهی آبمیوه فروشی، که اغلب پس از ورزش به آنجا میرود، رسیده و برای رفع خستگی، دقایقی بدون آن که میل به چیزی داشته باشد مینشیند. جوان فروشنده لیوانی آبطالبی به او تعارف کرده و میگوید خانمی آنجا منتظرش بوده و چون دیر کرده او رفته، اما وی را به یک لیوان آبطالبی دعوت کرده است. جوان از نشانهای فروشنده گمان میکند که تخیلش واقعیت پیدا کرده و این همان زن است. کتاب پیش رو علاوه بر داستان "آن گوشهی دنج سمت چپ" مشتمل بر 12 داستان دیگر نیز است که از آن جملهاند: مقبره؛ مسیح؛ حالا میذاری بخوابم؟؛ زخم رقیب؛ و پلها.