ناخن نمیجوم
کودکان - راه و رسم زندگی - داستان / داستانهای اجتماعی
وقتی من کوچولو بودم، ناخنهایم را میجویدم. هرچقدر مامان میگفت مریض میشوی و دستانت هم زشت میشوند، گوش نمیدادم. تا این که یک روز بابا دست دوستم را به من نشان داد که ناخنهای مرتب و تمیزی داشت. اما ناخنهای من نامرتب بودند. من خیلی ناراحت شدم، اما مامان یک توپ کوچک نرم به من داد تا هروقت خواستم ناخنم را بجوم، با آن بازی کنم. روزهای اول این کار سخت بود، اما کمکم عادت کردم و ناخنهایم صاف و مرتب شدند. کتابچة حاضر شمارة پنج از مجموعة «من دیگه کوچولو نیستم» است. نگارنده در این شماره طی یک داستان کوتاه به کودکان گروه سنی «الف» و «ب» یاد میدهد تا عادت ناخن جویدن را ترک کنند.