تاکسی سمند
در داستان کوتاه «راننده تاکسی» یک راننده تاکسی سمند در یکی از روزهای خرداد 1379 همچنان که منتظر مسافر ایستاده به دو اتفاق در حال جریان در دو سوی شهر میاندیشد و در تردید این که در کدامیک از آن دو مسیر کار کند سرگردان مانده است. تا این که خانمی به عنوان آخرین مسافر ایستگاه سوار تاکسی میشود، و راننده مسیری کاملا متفاوت را برای کارش طی میکند و به سخنان مسافران در ارتباط با دو رخداد دو سوی شهر گوش میکند. با زیاد شدن صدای رادیو و دعوت گزارشگر به شنیدن گزارش فوتبال، بحث خاتمه مییابد. دیگر عناوین داستانهای این مجموعه عبارتاند از: خندة رویا؛ قوس قزح؛ دشت خار؛ و یک اتفاق ساده.