ملکه رنگها
داستانهای حیوانات / رنگها - داستان / داستانهای تخیلی
در یک جنگل سرسبز که گلها و حیوانات رنگارنگی زندگی میکردند در دامنه کوه پروانهای زندگی میکرد که زیبایی دشت را به خاطر وجود او میدانستند و به او ملکه رنگها میگفتند. این پروانه زیبا و جادویی به هر جا که میرفت زیبایی خاصی به آنجا هدیه میداد و آنجا را پر از رنگ میکرد. یک روز که حیوانات از خواب بیدار میشوند احساس میکنند که دور و برشان مانند هر روز رنگارنگ نیست و هر ساعتی که از روز میگذرد همه چیز رنگ خود را از دست میدهد و سیاه یا بیرنگ میشود و ...