بازرگان مهربان
داستانهای اجتماعی / داستانهای فارسی - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
داستان حاضر ـ برگرفته از مثنوی مولوی ـ درباره بازرگان مهربانی است که تنگی از عطر گران قیمت در حجره خود دارد و برآن است که آن را در شیشههای کوچک ریتخه بدین طریق به فروش برساند .او در این باره با یکی از دوستانش در حال گفت و گوست که مردی به او نزدیک میشود و از بازرگان میخواهد تا او را به این کار بگمارد .بازرگان که متوجه تاب چشمهای او میشود و به او میگوید : این کار در توان تو نیست، اما با اصرار مرد ناگزیر او را به شاگردی میپذیرد . پس از او میخواهد تا تنگ حاوی عطر را از داخل صندوقچه بیاورد .در این هنگام مرد میگوید که در صندوقچه دو تنگ قرار دارد .بازرگان به او میگوید یکی از تنگها را بشکن و یکی را نزد من بیاور .پس مرد با سنگی به تنگ میکوبد و در پی آن درمییابد که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده، از همین رو، بی هیچ کلامی از مغازه خارج میشود .این داستان به گونه مصور و رنگی برای گروه سنی "ب " بازآفرینی شده است .