کولی
داستانهای فارسی - قرن 14
«سیلوانا» و «تارا» دوستانی صمیمی هستند. سیلوانا دختری جذاب است که مدام در پی خوشگذرانی و سرگرمیهای زودگذر است و تارا به «سروش»، برادر سیلوانا، علاقهمند است. تارا تصور میکند که سروش توجهی به او ندارد، اما در یک مهمانی درمییابد که این علاقه دوطرفه است و آن دو درگیر ماجراهای تازهای میشوند. تا این که یک روز سیلوانا، که از تنهایی به ستوه آمده بود، ماشین پدرش را برمیدارد تا در شهر چرخی بزند، اما با تصادفی که بین او و «کیان آدریان» رخ میدهد، اتفاقات تازهای در زندگیاش رخ میدهد که در ادامة داستان بازگو شده است.