عیسی (ع)
عیسی مسیح - داستان / مریم مقدس - داستان / قرآن - قصهها
در زمانهای قدیم دختر درستکار و خداپرستی به نام "مریم" زندگی میکرد که خداوند بسیار او را دوست داشت. به فرمان خداوند، مریم با وجود این که ازدواج نکرده بود باردار شد. اما از ترس اذیت و آزار مردم به بیابان خشکی پناه برد و از خدا خواست تا کمکش کند. خداوند به او کمک کرد تا فرزندش را به دنیا آورد و به او فرمان داد که صحبت نکند و در جواب مردم که از مریم پرسیدند این نوزاد را از کجا آوردهای؟ نوزاد حرف زد و پاسخ آنها را داد. مردم حرفهای مریم را باور کردند و به او احترام گذاشتند. عیسی (ع) پیامبر خداوند شد و مردم را به خداپرستی دعوت کرد. عدهای به او ایمان نیاوردند و عیسی به کمک خداوند به آنها معجزاتی نشان داد. امپراتور که از دین و قدرت عیسی میترسید فرمان داد تا عیسی را دستگیر کنند. بنابراین عیسی و یارانش در باغی مخفی شدند، اما یکی از یارانش به نام "یهودا" به او خیانت کرد و ماموران را به مخفیگاه عیسی برد. خداوند نیز عیسی را زنده نزد خویش برد و یهودا را به شکل عیسی نزد ماموران فرستاد. صبح روز بعد یهودا را به جای عیسی به صلیب کشیدند.