قدیس
داستانهای فارسی - قرن 14
موضوع کتاب حاضر، داستانی با مضمون اجتماعی است. در این کتاب میخوانیم: کشیش «میخائیل ایوانف» مشغول موعظه در کلیسایی در خیابان «سادووایا» بود که چشمش به جوانی حدود سی ساله با چشمهایی بادامی میافتد. جوان گوشة انتهای کلیسا ایستاده بود و در حالی که کیف چرمی را در بغل میفشرد، به کشیش چشم دوخته بود. بعد از اتمام مراسم، کشیش با جوان صحبت را آغاز میکند و متوجه میشود او یک جوان تاجیک است که برای فروش یک نسخة خطی متعلق به هزار و چهارصد سال پیش نزد وی آمده است. کشیش با دیدن نسخه خطی و قدمت آن متحوّل میشود، امّا جوان از حضور دو مرد روس بیرون در کلیسا خبر میدهد که میخواهند نسخه را از او بدوزدند. نگرانی و اضطراب جوان با بد شدن حال کشیش بیشتر میشود و رویدادهای بعدی داستان را به وجود میآورد.