کافهی عجایب هفتگانه: شرح وقایع اتفاق افتاده در کافهی عجایب هفتگانه، در هفت شب آخر سال، از زبان یک شاهد عینی
نوار کاستی به دست نویسندهای میرسد که در آن شخصی از کافهای به نام «کافۀ عجایب هفتگانه» سخن گفته است. زوجهای گوناگون و متفاوتی در هفت شب آخر سال کافه را برای مدت 45 دقیقه اجاره کرده و در آن به خود، آرزوها، خواستهها و زندگیشان میپرداختهاند. راوی تکتک آنها را با دقت زیر نظر گرفته و به صحبتهایشان با ظرافت کامل گوش میسپارد. اما هیچیک از این زوجها وی را راضی و خشنود نمیکنند، تا اینکه در شب پایانی زن و شوهر جوانی وارد آنجا میشوند. مرد پاهای خویش را در سانحۀ تصادف از دست داده، اما این دو به قدری با هم خوشبختند که این موضوع کوچکترین اهمیتی در زندگیشان ندارد. راوی، که گویا گمشدۀ خویش را بازیافته، در وجود زن ذوب میشود. نویسنده، از شنیدن ماجرا غرق حیرت شده و تصمیم میگیرد بار دیگر به آن گوش بسپارد. اما کاست خالی است و هیچ صدایی از آن به گوش نمیرسد. وی تصمیم میگیرد کافه را بیابد اما تلاشهای وی بینتیجه میماند.