امیرعلی و کلاه آهنی
داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «من یک کلاه آهنی هستم، روزی که در کوره ذوبآهن قرا گرفتم تصور نمیکردم چه سرنوشتی در انتظار من است، چهکاری از من برمیآید و عاقبت من چه خواهد شد. من و هزاران کلاه آهنی روی نوار کارخانه قرار گرفتیم و از کوره به سمت یک پمپ رنگآمیزی حرکت کردیم. حرکت نوار تولید برایم لذتبخش بود. دوست داشتم که یکرنگ شاد مثلاً سبز یا قرمز روی من بپاشند. اما همینکه به نزدیکی پمپ رنگآمیزی رسیدم دیدم، همه یک رنگ خاکی میگیرند».