ملانصرالدین و الاغ سواری و پنج حکایت دیگر
لطیفههای فارسی - قرن 8
روزی ملا سوار خرش شده بود، وقتی جلوی قهوهخانۀ میدان شهر رسید، خواست مهارتش را در الاغسواری به همه نشان بدهد، برای همین افسار خرش را رها کرد و با پاهایش به پهلوی خر زد. خر بیچاره تندتر و تندتر رفت تا این که عصبانی شد و ناگهان ایستاد و جفتک زد. ملا هم از روی الاغ به روی زمین افتاد و خاکآلود شد. مردم زیر لب خندیدند، اما ملا به روی خود نیاورد، بلند شد و خود را تکاند و با خونسردی گفت: "آفرین الاغ خوبم، من میخواستم همینجا پیاده شوم!" این حکایت تحت عنوان "ملانصرالدین و الاغسواری" به همراه پنج حکایت دیگر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر حکایتها عبارتاند از: هرکس اول حرف بزند؛ اتاق پنجدری؛ خواب ملانصرالدین؛ بچۀ ملانصرالدین؛ و ملانصرالدین و زبان عربی.