من و زنم سیندرلا
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مردی خوابهای مبهمی میبیند. او در خواب همسرش «رویا» را میبیند، اما وقتی رویا شروع به حرف زدن میکند، به زن دیگری تبدیل میشود که موهای طلایی بلند او روی صورتش ریخته و مانع دیده شدن چهرهاش میشود. مرد شبی دیگر خواب میبیند که دست در دست رویا در جنگلی پردرخت هستند که وقتی رویا شروع به حرف زدن میکند او به همان زن شب قبل تبدیل میشود. در دستان او گربة سیاهی است که باعث میشود دستش از دست مرد جدا شود و از او فاصله بگیرد. مرد در بیداری اصرار دارد، خوابش را برای رویا تعریف کند، اما رویا تعریف خواب را بدیمن میداند. مرد آرام آرام مصداقهایی از خوابهای خود را در زندگی میبیند. رویا موهای مشکی خود را به رنگ طلایی کرده و گربة سیاهی را خریده و به خانه میآورد. این کتاب شامل داستانهایی با این عناوین است: حبابی که چسبیده بود به دیوارهای استکان؛ مینشینم پشت شمشادها؛ خانه اینجاست؛ من و زنم و سیندرلا؛ سقف همه ویلاها نیلی بود و اینجا همة سایهها اینجوریاند.