جغد پیر و پرنده جوان
شعر کودکان و نوجوانان / داستانهای تربیتی
پرندهی جوانی بر روی درختی ساکن میشود که جغد پیری در آن لانه دارد. او لانهای بر روی درخت میسازد و پس از مدتی صاحب چند تخم میشود. پس از چندی، جوجهها سر از تخم بیرون میآورند. روزی پرنده در جست و جوی غذا از لانه بیرون میرود. در همان هنگام جغد پیر وسوسه میشود که جوجههای پرنده را بخورد. او به سمت جوجهها میرود اما از کار بدش پشیمان میشود. در این هنگام باران سختی میبارد. جغد نیز پرهایش را باز میکند و بدینوسیله از جوجهها مراقبت میکند و سپس به آنها غذا میدهد. پس از چند روز پرندهی جوان، خسته و زخمی از راه میرسد. او نخست گمان میکند که جغد، جوجههایش را خورده است. اما پس از لحظهای به اشتباه خویش پی میبرد و از جغد تشکر میکند. جغد نیز به لانهی خویش بازمیگردد و فرشتهای را میبیند که از جانب خدا برای نگهداری از او آمده و برایش غذا آورده است. زیرا جغد، بسیار پیر و ناتوان شده و قدرت شکار کردن ندارد. فرشته به او میگوید که به دلیل کار خوبت، خداوند چشمانت را بینا و بال و پرت را قوی کرده است. جغد نیز از پرنده میخواهد که هیچوقت گمان بد نکند و همیشه دلش را پر از نور کند. زیرا خواست خدا همیشه همراه ما و تنها خداست که پناهگاه است. داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.