چه کسی گفت عاشقی از یادت میرود؟!
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر مجموعه داستان کوتاه، با موضوع اجتماعی است. برخی از عناوین داستانها عبارتند از: «بوتیک صورتی»؛ «مترسک»؛ «آچمز»؛ «مگر تمام زنهای عالم»؛ «پنجره»؛ «غروب»؛ «میدان ساعت»؛ «قبر» و «مثل عکس روی دیوار». در داستان «قبر» آمده است: در زمان قدیم، رسم خانوادگی قومی این بود که به محض تولّد فرزندی، یکی از قبرهای فامیلی را به نامش میکردند و قبل از چهل سالگی هر کس باید قبر خودش را میکند و گرنه بدشگونیاش خانواده را میگرفت. با مرگ یکی از مردهای فامیل به علّت تومور مغزی در چهل و سه سالگی، همه جوانها تصمیم گرفتند قبرشان را سریع بکنند. ماجرای قبر بالا گرفت و این سنّت تا جایی پیش رفت که قیمت گورستان بالا رفت. تا جایی که کار به مناقصه کشید و حتّی یک وجب از گورستان هم نفروخته نماد. با این اتّفاق، کسانی که قبر نداشتند ترسیدند و در ازای پرداخت پول فراوان، گورستان خود را به کنارة شهر، سپس به شهر و به میدان و بلوار شهر گسترش دادند. تا جائیکه حتّی یک نقطه خالی برای نوة پیرمرد نودسالهای که مصداق کامل معتقدان به سنّت قبرکنی بودند، نماند.