قهقهه
داستانهای فارسی - قرن 14
فراموش نکنید برادران، قهقهه زندان است؛ حتی اگر قلعهی خدا باشد. گاه میهمان خداییم و گاه زندانی خدا. دلی اسماعیل یک بار در بطن ما در زندانی بوده و حال زندانی بطن پدر هست. از بند اولی رهیده و از دومی نیز میرهد. بطن پدرش با مرگ شکافه میشود و این کودک پریشان، از نو زاده. روزی از حصر به در میآید. ولی ما هیچ دانا نیستیم این کودکی که مجدد زاده میشود، چگونه انسانی خواهد بود؟ این پریشان دوباره تولد یافته وطن را چو بطن مادر خواهد دید یا بطن پدر؟ این کودک سقط میشود یا زنده میماند؟